دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم واندر این کار دل خویش به دریا فکنم از دل تنگ گنهکار برآرم آهی کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم مایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاست میکنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم بگشا بند قبا ای مه خورشید کلاه تا چو زلفت سر سودا زده در پا فکنم #حافــــظ